آيهانآيهان، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

آیهان

حاجی بابای من دیگه با من حرف نمی زنه

1390/5/13 1:46
نویسنده : پریسا و هادی
694 بازدید
اشتراک گذاری

30 تیر ماه 90 رو تا عمر دارم فراموش نمی کنم.

من 2 روز بعد از تولدم چشم سمت چپم چرک کرد و هر کاری کردن درست نشد آخر سر بابام یکی از دوستاش چشم پزشک هست از اون وقت گرفت تا ساعت 11 روز 5شنبه 30 /4/90 بریم بیمارستان 29 بهمن .

بابام فرصت نداشت ما رو ببره و به حاجی بابام گفت تا زحمت ما رو بکشه(مثل همیشه که واسه همه ما فداکاری می کرد)رفتیم بیمارستان و از اونجا قرار بود بریم خونه آقاجونم(بابای مامانم)حاجی بابا تو ماشین از مامانم پرسید(قیزیم گدیسیز مامان گیله؟)مامانم گفت (اجازه ورسیز بلی)بعد حاجی بابام گفت (الله چوخ شوکر هادی بالانین دا بالاسین گوردوم) چند بار تکرار کرد.ما رفتیم خونه آقاجونم بعد عصر اتفاق خیلی بدی افتاد و شب مامانم فهمید حاجی بابام دیگه پیش ما نیست.مامانم خیلی ناراحت بود ولی به خاطر من دیگه بی تابی نمی کنه آخه اون موقع منم عصبی میشم.مامانم همیشه از خوبی هایی که حاجی بابام  در حق ما کرده به من میگه .خیلی مرد بزرگی بود به من میگه سعی کن تو هم مثل حاجی بابات مرد بزرگی باشی و افتخار اطرافیان.

حیف شد که خدا نخواست بیشتر از 26 روز با هاش باشم تو این مدت صداش تو گوشم بود ولی دیگه این صدای زیبا و مهربون رو نمی شنوم.راستی چشم من هم خوب شد خدا بیامرزه.هر چی بگیم از خوبیهاش کم گفتیم.

هر کسی این مطلب رو میخونه یه فاتحه برای روح حاجی بابام هدیه کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

Fattahmaloomi110@yahoo.com
13 مرداد 90 2:43
Ayhan jan haji babavim olumi uchin chok ama chok uzuldum. onoon ruhunun huzur ichinda yatmasi uchun doaa ediram. bundan aminam ke unun ruhi sanin gibi bir evladin (navanin ) hep basharili olmasi uchun chok chok sevinajak. sanida atan gibi sabirli va shad olmani arzuluram. hep shad ve saglikli kal. fattah
مبيناجان
15 مرداد 90 13:58
آيهان جان فوت حاجي باباي مهربونت رو به مامان و باباي گلت تسليت مي گم. اميدوارم با عمال و رفتارت و همچنين موفيتهايي كه در آينده كسب مي كني موجب شادي روح بابابزرگ نازنينت بشي.
محمد
19 مرداد 90 0:31
خدا رحمتش کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیهان می باشد