آیهان و مهد کودک
من دوباره اومدم . سلااااااااام .
نی نی کوچولوها وااااااای من دارم میرم مهد کودک . آخه مامانم باید از اول دی 90 میرفت اداره . مامان و بابام کلی واسم دنبال پرستار کودک گشتن تا بیاد خونمون از من مواظبت بکنه ولی نشد . بعد قرار شد من برم مهدکودکی که نزدیک محل کار مامانه . از اول دی ماه من تو مهدکودک رفتم . وای چقدر نی نی اونجاست . اسم مهدکودکم نورچشمان هستش . خانوم شفق مدیرمونه خاله فریده هم مربی منه . نمیدونین چقدر مهربونه . واسم شعر میخونه , بهم سرلاک میده , باهام بازی میکنه و کلی به من اونجا خوش مگذره . ( آهویی دارم خوشکله فرارکرده زدستم * کاش که اونو میبستم ؛ آی خدا چیکار کنم آهومو پیدا کنم ) این هم یه شعر خوشکل که از مامان پریسا یاد گرفتم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی